محل تبلیغات شما

محیا سادات دیگه اونقدر بزرگ شده که دلش خیلی چیزا میخواد. یه روز میگه مگه نگفتم بستنی بخرین؟ من بستنی خیلی دوست داشتم. یه روز میگه مگه نگفتم دوچرخه و ساعت صورتی بخرین؟ من خیلی دوست دارم. یه روز هم میگه مگه نگفتم دو تا نی نی بخرین؟ یکی خواهر یکی داداش. و اینگونه بود که ما خیلی یهویی وارد ماجرای جدیدی به اسم بارداری دوقلویی شدیم. 

باشد که خداوندگار یاری دوبل کند. 

باشد که رستگار شویم. 

باشد که له نشویم. 

باشد که سفارش دهنده بچه ها را له نکند. 

باشد که دختر سه ساله لوس و حساس و رئیس امروز یاور روزهای سختمان باشد.

باشد که دی ماه دو عدد نی نی سالم و خوشگل را بغل بگیریم

انتظاااار بین روزمره های من

سه سالگی ورود به دنیای کودکان

دعاهای مستجاب یهویی

 باشد ,نی ,خیلی ,میگه ,مگه ,بخرین؟ , باشد که ,یه روز ,مگه نگفتم ,میگه مگه ,نی نی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها